-
لبخند بزن و مهربان باش...
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 05:38
The loneliest people are the kindest... The Saddest people smile the brightest... The most damaged people are the wisest...
-
دقیقه 2:30
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1393 05:08
https://www.facebook.com/photo.php?v=713068262072686
-
آرزوهات مبارک...
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 08:00
وقتی بالاخره قلبم حاکم شد و دیگه ادامه ندادم... چون عاشق نبودم...
-
عاشق که باشی...
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 02:56
تا پیشتم دنیا واسم زیباست باور کن انگار تو دنیا کسی با من نمی جنگه تو از نگاهم خوب می فهمی که خوشحالم آرامشی دارم که با چشمات هماهنگه عاشق که باشی می شه زیباتر بببینی زندگی رو توی این دنیای سنگی پیش تو پاییز و زمستونم بهاره تو حتی تو شبای دلتنگی قشنگی امشب توی این خلوت کوچیک و رویایی غم ها برام بی ارزشه تا تو رو دارم...
-
غم...
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 04:02
همه دنیا یه طرف... غم ندیدن یه طرف... من که نمی خواستم... خودت جور کردی، من که باور نداشتم خودت معجزه کردی... لطفا به معجزه هات ادامه بده...
-
نازنین دلبرم
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 02:03
سر بزار روی شونه هام تا بگم آروم از غصه هام تا بگم چی امد به سرم... رفت چرا نازنین دلبرم عیش و شراب و مستی کار ما بود عشق و خدا و هستی یار ما بود اما شد رنگ زمستون نو بهار ما بزم مهر و جنون در دل به پا بود سینه لبریزه از شور از وفا بود اما غم آمد به قلبم ای خدا چرا سوختم ، سوختم من از غم دل او پی یار دیگری بود که عمر...
-
دله دیوونم از تو
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 23:49
دله دیوونم از تو، تنها نشونم از تو یه عکسه یادگاری، که خودتم نداری شده رفیقه شبهام، وقتی که خیلی تنهام میگیرمش رو به روم، بازم میشی آرزوم وقتی تورو ندارم، وقتی که بی قرارم چشامو باز میبندم، شاید بیای کنارم دله دیوونم از تو، تنها نشونم از تو یه عکسه یادگاری، که خودتم نداری شده رفیقه شبهام، وقتی که خیلی تنهام میگیرمش رو...
-
ساحل چمخاله...
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 22:07
توی غربتم هیچ صدای برای من دلنشین تر از صدای سعید مدرس نبوده... میشناسیم اینجا رو انگاری چند ساله... محو بارونیم تو ساحل چمخاله... ساحل چمخاله...
-
با من حرف نزدی...
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1392 17:12
اولین بار بود خوابت رو دیدم... اما با من حرف نزدی... عیب نداره... من سعی میکنم همچنان امیدوار بمونم... خداوند به هر که بخواهد بی حساب روزی میدهد
-
سپیدار و سرو
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1392 03:45
هزار بار ازت می پرسم، هر هزار بار بهم همون جواب رو بده... می دونی که به اطمینانت نیاز دارم، می دونی که درختم سپیداره، می دونی که اعتماد به نفس ندارم... درست برعکس درخت سرو تو... که الگوی اعتماد به نفس هست...
-
من غرق می شم می رم تو موهات!
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 03:16
هر جا دست های پیری می بینم... صحنه ای از فیلم جدایی نادر از سیمین میاد جلوی چشمم... و غرق می شم... توی غربتم غرق می شم و حسرت می خورم که چرا دوری رو باید انتخاب کنم؟ چرا نمی ذارن برگرم... عکس ها رو می بینم و دونه های سفید مو رو می شمارم و با تک تکشون گریه می کنم...
-
اینجا دختری هست...
یکشنبه 15 دیماه سال 1392 05:54
ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﺴﺖ ... ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﺍﺳﺖ ! ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ! ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ! ... ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ! ... ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ! ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻫﺮ ﺩﺭﺩﯼ ... ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﺍﻧﻮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دیماه سال 1392 18:14
وقتی دوباره تنها میشم...
-
تنهایی...
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 02:27
تنهایی دل باختن به کسی است که دوستت ندارد...
-
من که حالم خوبه...
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 06:49
کاش دنیا یه کمی حالتو درک کنه... اون که آزارت داد تو رو زود ترک کنه... کاش دنیا یه کمی غمشو چال کنه... با یه چیز کوچک تو رو خوشحال کنه.... من که حالم خوبه بیشتر می خندم... سخت غمگین می شم... سخت دل می بندم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 04:07
چی کم گذاشتم، از چی راضی نشد... چی شد... چرا نشد... اینها رو چه جوری به خودم جواب بدم، خدا می دونه...
-
رو به افول...
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 06:04
هر بار ناراحت تر از قبل...
-
رقص
شنبه 9 آذرماه سال 1392 18:26
درمان همه دردها! :دی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 05:57
اگه گل نیاره... ناراحت می شم فک نکنم بیاره...
-
شایستگی...
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 00:51
وقتی اس او پی یکی دیگه رو می خونم و گریه می کنم... از حسی که داره، آرزوهاش و امیدهاش... و واقعا خجالت می کشم که برای به دست اوردن اونچه که می خواهم زحمتی نمی کشم و بیشتر وقتم رو صرف خزعولات و "گریه" می کنم... حقا که لیاقت بعضی هاست که به بهترین جاها برسن... کاش من هم از اینجور آدمها یاد بگیرم... لااقل اگه تا...
-
پایین نیاورده هنوز این گریه ها تب منو
شنبه 25 آبانماه سال 1392 21:53
یه روزهایی هست که از خودم کلا متنفر می شم... امروز یکی از همون روزهاست... http://www.youtube.com/watch?v=eLMjzGKOwrQ وقتی نگاهت می کنم رویا به باور می رسه... قلب زمین می ایسته و دنیا به آخر می رسه... پ.ن: و امروز برای بار هزارم مطمئن شدم که من آدم تلفنی نیستم! آدم حرف رو در رو نیستم... فقط تو ایمیل و مسیج می تونم حرف...
-
همین جوری های شبانه
شنبه 25 آبانماه سال 1392 08:23
آهنگ رویا به باور می رسه رو گوش می دهم و گریه می کنم... مهرنوش همیشه منو یاد خواهر بزرگم می اندازه الان 5 ساله که ندیدمش... دلتنگم برای تک تک آدمهای خونه برای خونه برای محبت خانواده ام... دلم تنگه... هر روز پیغامی که مامان روز آخر روی یخچال گذاشت می خونم و از نو دیوونه می شم... "به امید دیدار دوباره، دوستت...
-
یه وضعیه...
شنبه 25 آبانماه سال 1392 05:30
این مهران مدیری آهنگ سوزناک هم که بخونه من به نظرم میاد داره لبخند می زنه؟!!! :دی یه وضعیه!!! بی ربط نوشت: با یه آقا و خانوم ایرانی اشنا شدم اینجا... بعد یکی از بچه های ایرانی هم که اومده اینجا از شهر قبلی من با اینا مثل اینکه دوست شدن، من به روی خودم نیاوردم هیچی... ولی اون ایرانیه که اومده اینجا و تازه استاد هم هست...
-
صبوری
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 05:38
هر چی تلاش می کنم کار بیمارستان جور نمی شه کلی واکسن می گن بزن، اما من به خاطر مریضی الان نمی تونم
-
بی خیال فردا :))
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 06:13
من کلا با آهنگ "همه چی آرومه" اصلا حال نکرده بودم!! آقا وقتی هم معروف شده بود نمی دونم چه جور همه اطرافیانم خوشبخت بودن و هی می خوندن... "همه چی آرومه... من چقدر خوشبختم!!" بنده هم با چشمان اشک بار نگاهشون می کردم که پس کی نوبت خوشبختی من می شه... الان کلی سال گذشته و من هنوزم با این آهنگ حال نمی...
-
زندگی بی معنی
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 03:43
خیلی تلاش می کنن که من شاد بشم، مخصوصا از وقتی مریض شدم. اما نمی دونن حتی با آهنگ "عاشقت شدم ریزه ریزه" هم من سر کار اشک می ریزم.
-
منم جز همون دسته هستم...
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 00:30
برای بعضی ها روزهای یکشنبه مثل غروب جمعه می مونه، برای بعضی ها کل هفته غروب جمعه است... یه دسته از آدمها هستن که خانواده شون رو هفتگی پای اینترنت می بینن... از اون آدمها که گذر زمان رو بدجور احساس می کنن و نگران این ثانیه هایی هستن که دارن از دست می دن...
-
داوطلبانه!
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 05:04
آدم بیکاری نیستم، اما فکر کردم حالا که فعلا مجبورم اینجا بمونم می خواهم جور کنم یه مدت تو یه بیمارستان نزدیک خونه داوطلبانه کار کنم قرار نیست کار پرستاری یا دکتری باشه، فقط کارهای تزئین و کمک کلی به بیماران و خانواده هاشون هست فکر کردم اینجوری شاید یه خرده از تنهایی در بیام یا لااقل یه خرده بشتر خدا رو شکر کنم...
-
لعنت بر این نقاب...
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 18:44
وقتی در جواب مردم می ذاری :)))))) یا اما قیافه ات اینه یا یا حتی
-
لعنت بر غربت... لعنت...
جمعه 3 آبانماه سال 1392 03:38
وقتی خبر فوت پدر یکی از دوستهام رو شنیدم، فقط گریه کردم... از دست دادن عزیز سخته... خیلی سخته ... به من گفتن که دیگه خواهرم عمل نمی خواد :( که برم سر کار و هی زنگ نزنم... و حالا امروز به زور از زیر زبونشون کشیدم که بیمارستانه و عمل کرده :(