دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

دله دیوونم از تو

دله دیوونم از تو، تنها نشونم از تو
یه عکسه یادگاری، که خودتم نداری
شده رفیقه شبهام، وقتی که خیلی تنهام
میگیرمش رو به روم، بازم میشی آرزوم
وقتی تورو ندارم، وقتی که بی قرارم
چشامو باز میبندم، شاید بیای کنارم

دله دیوونم از تو، تنها نشونم از تو
یه عکسه یادگاری، که خودتم نداری
شده رفیقه شبهام، وقتی که خیلی تنهام
میگیرمش رو به روم، بازم میشی آرزوم

داره بارون میباره، اما چه فایده داره
وقتی تورو ندارم، که بشینی کنارم
چشامو باز میبندم، به گریه هام میخندم
تورو صدا میزنم، شاید بیای دیدنم

یه عکسه یادگاری، شده رفیقه شبهام
میگیرمش رو به روم، وقتی که خیلی تنهام
چشمامو باز میبندم، به گریه هام میخندم
رفیقه خستگی هام، باز به تو دل میبندم

ساحل چمخاله...

توی غربتم هیچ صدای برای من دلنشین تر از صدای سعید مدرس نبوده... 

میشناسیم اینجا رو انگاری چند ساله...

محو بارونیم تو ساحل چمخاله...

ساحل چمخاله...

با من حرف نزدی...

اولین بار بود خوابت رو دیدم... اما با من حرف نزدی... عیب نداره... من سعی‌ می‌کنم همچنان امیدوار بمونم... خداوند به هر که بخواهد بی‌ حساب روزی میدهد

سپیدار و سرو

هزار بار ازت می پرسم، هر هزار بار بهم همون جواب رو بده... می دونی که به اطمینانت نیاز دارم، می دونی که درختم سپیداره، می دونی که اعتماد به نفس ندارم... درست برعکس درخت سرو تو... که الگوی اعتماد به نفس هست...

من غرق می شم می رم تو موهات!

هر جا دست های پیری می بینم... صحنه ای از فیلم جدایی نادر از سیمین میاد جلوی چشمم... و غرق می شم... توی غربتم غرق می شم و حسرت می خورم که چرا دوری رو باید انتخاب کنم؟ چرا نمی ذارن برگرم... عکس ها رو می بینم و دونه های سفید مو رو می شمارم و با تک تکشون گریه می کنم...

اینجا دختری هست...

ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﺴﺖ ...
ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﺍﺳﺖ !
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ !
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ :
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ! ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ! ...
ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ !
ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻫﺮ ﺩﺭﺩﯼ ...
ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﺍﻧﻮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ...
ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ...