دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

لبخند بزن و مهربان باش...

The loneliest people are the kindest...
The Saddest people smile the brightest...

The most damaged people are the wisest...

دقیقه 2:30

https://www.facebook.com/photo.php?v=713068262072686

آرزوهات مبارک...

وقتی بالاخره قلبم حاکم شد و دیگه ادامه ندادم... چون عاشق نبودم...

عاشق که باشی...

تا پیشتم دنیا واسم زیباست باور کن

انگار تو دنیا کسی با من نمی جنگه

تو از نگاهم خوب می فهمی که خوشحالم

آرامشی دارم که با چشمات هماهنگه


عاشق که باشی می شه زیباتر بببینی زندگی رو

توی این دنیای سنگی

پیش تو پاییز و زمستونم بهاره

تو حتی تو شبای دلتنگی قشنگی


امشب توی این خلوت کوچیک و رویایی غم ها برام بی ارزشه تا تو رو دارم

با من تو می خونی و نور شمع می رقصه وقتی که تو دستای تو دستهام رو می گذارم


عاشق که باشی می شه زیباتر ببینی زندگی رو

توی این دنیای سنگی

پیش تو پاییز و زمستونم بهاره

تو حتی تو شبای دلتنگی قشنگی


پ.ن: وقتی من عاشق نیستم ولی دارم ادامه می دم...

غم...

همه دنیا یه طرف... غم ندیدن یه طرف...


من که نمی خواستم... خودت جور کردی، من که باور نداشتم خودت معجزه کردی... لطفا به معجزه هات ادامه بده...

نازنین دلبرم

سر بزار روی شونه هام تا بگم آروم از غصه هام 
تا بگم چی امد به سرم... رفت چرا نازنین دلبرم
عیش و شراب و مستی کار ما بود 
عشق و خدا و هستی یار ما بود 
اما شد رنگ زمستون نو بهار ما
بزم مهر و جنون در دل به پا بود 
سینه لبریزه از شور از وفا بود 
اما غم آمد به قلبم ای خدا چرا
سوختم ، سوختم من از غم دل او پی یار دیگری بود 
که عمر رویای من به سر رسید
باختم ، باختم من به او همه عمر دلدادگی رو 
که غربت به خانه ام سرک کشید
خسته ام از دست روزگار، آسمون تو هم با من ببار 
چشم من مونده خیره به راه ، من شبم 
در حسرت ماه
عیش و شراب و مستی کار ما بود 
عشق و خدا و هستی یار ما بود 
اما شد رنگ زمستون نو بهار ما
بزم مهر و جنون در دل به پا بود 
سینه لبریزه از شور از وفا بود 
اما غم آمد به قلبم ای خدا چرا
سوختم ، سوختم من از غم دل او پی یار دیگری بود 
که عمر رویای من به سر رسید
باختم ، باختم من به او همه عمر دلدادگی رو 
که غربت به خانه ام سرک کشید
سوختم ، سوختم من از غم دل او پی یار دیگری بود 
که عمر رویای من به سر رسید
باختم ، باختم من به او همه عمر دلدادگی رو 
که غربت به خانه ام سرک کشید