دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

همه چیز اتفاقی شروع شد...

می دونی که توی اون شرکت پارتی ندارم، می دونی که اتفاقی رزومه براشون گذاشتم، اتفاقی با من تماس گرفتن، می دونی که اصلا فکرشم نمی کردم بعد 4 ماه بالاخره وارد مرحله سوم مصاحبه شون بشم... خواهش می کنم... این با بقیه برای من فرق داره، یه جورایی می خواهم برم اونجا به بقیه ثابت کنم من به پارتی نیاز نداشتم و ندارم... که این همه پشت سرم حرف نزنن... که شاید این همه دلم رو شکستن یه بار دنیا به کام من بچرخه... اما می دونم هر چی تو تشخیص بدی بهتر است... پس به خودت می سپارم، اما خواستم بدونی که چقدر اونجا رو می خواهم، که چقدر دل نگرانم برای کاری که پیدا نکردم... برای دفاعم...