دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

دلباخته...

** نمی ری بیرون از خاطراتم **

:(

سعی می کنم دیگه تو اون وبلاگم چیزی ننویسم... اعصابم رو اون یارو خرد کرده! ول کن هم نیست و نگرانم خطرناک باشه :(


باید زودتر از اینجا برم و اصلا دیگه هیچ جوری نمی گذارم کسی بفهمه کجا هستم و کی هستم... کاش کسی بود توی زندگی ام، که پناهم بود، کسی جرات نمی کرد اینجوری مزاحم من بشه... 


ولی حالا خیلی احساس بی پناهی می کنم و شدیدا هم می ترسم... پیدا کردن اطلاعات من اصلا سخت نیست، چون به خاطر پیدا کردن کار لین*کد*ینم خیلی پر از اطلاعاتمه... خدا بهم رحم کنه... امیدوارم خدا خودش منو از شر آدمهای مریض و دیوونه حفط کنه... کاش زودتر یکی پیدا می شد که هم کمکم می کرد هم از تنهایی در میومدم و هم در چنین مواقعی حمایتم می کرد...